نویسنده: تقی رحمانی

1. احزاب مردم‌گرا
ساختار سیاسی تمرکزگرا در ایران عامل اصلی عدم شکل‌گیری احزاب سیاسی بوده است و احزابی که در ایران شکل گرفته‌اند، چه احزاب فراگیر که فعالیت علنی و یا نیمه علنی داشته‌اند و چه احزاب غیر مردمی، تحت سلطه و اقتدار دولت بوده‌اند و به وضوح می‌توان به ضعف‌های غیرقابل انکار آنها در برقراری ارتباط ارگانیک با اقشار جامعه پی برد. حتی احزابی که در برابر سلطنت و قدرت قد علم کردند به دلایل گوناگون فاقد توانایی ایجاد ارتباط گسترده و منظم با جامعه بودند.
این ضعف و دلایل آن را در بحث ساختار سیاسی توضیح دادیم و در این فصل نگاهی گذرا به مراحل شکل‌گیری آنان خواهیم کرد. چنانچه در تاریخ ایران مشاهده می‌کنیم، چند حزبی که فارغ از سلطنت و دربار ایران و حتی به قصد مقابله با دربار سلطنت در صدر انقلاب مشروطیت و از مجلس اول به بعد شکل گرفتند، مانند دو حزب اعتدالیون و اجتماعیون عامیون و احزابی که بین سال‌های 1332-1320 شکل گرفتند فاقد ویژگی ساختار ارتباط منطقی و ارگانیک با مخاطبان خود بودند و به ناچار در انبوهی از مشکلات خواسته یا ناخواسته گرفتار شدند. حزب دموکرات نیز که توسط قوام‌السلطنه بنیانگزاری شده بود در مجلس چهاردهم توانست دو سوم نمایندگان مجلس را در اختیار بگیرد. این حزب در سال 1325-1324 با حزب توده دولت ائتلافی تشکیل داد که سهو حزب توده سه وزیر بیش نبود. با این حال با کوچک‌ترین فشاری که از سوی حزب توده سه وزیر بیش نبود. با این حال با کوچک‌ترین فشاری که از سوی دربار به حزب دموکرات وارد شد، دچار فروپاشی گردید و حتی بسیاری از نمایندگان حزب به سمت همکاری با دربار برا تأمین مقاصد شخصی پیش رفتند.
نگاهی گذرا به ساختار حزب مزبور نشان می‌دهد که این حزب نیز همانند احزاب قبلی( اعتدالیون و اجتماعیون عامیون) و که به وسیله سران انقلاب در مجلس شکل گرفتند، حزبی از بالا و از میان قدرتمندان غیردرباری بود. یعنی حزب پارلمانی متشکل از افراد منتقد، اما فاقد برنامه‌ی مبتنی بر اصول مدرن و ساختار ارتباطی با مردم و برنامه عملی برای گرداندن امور بود.
چنین احزاب موسمی در عمل در تند باد فشار دیکتاتوری توان ایستادگی نداشتند. جدای از تجربه حزب دموکرات(1325-1323)، به رهبری قوام السلطنه تجربه جبهه ملی ایران با گرایش ملی که متشکل از چندین شخصیت و تشکل حزبی(شبه حزبی) بود، در عمل همین گونه بود. اگر چه به لحاظ ایده و مرام با حزب دموکرت متفاوت بود و سمت گیری مردمی خود را حفظ کرد و در چند دوره فعالیت خود به خصوص دوران طلایی فعالیتش در سال‌های 1332-1328 هیچ گاه در قالب یک جبهه کلاسیک ظاهر نشد، اما جریانات بزرگتر حزبی آن، مانند حزب زحمت کشان نیز نتوانستند در عمل از حمایت توده‌ای، جبهه‌ای و ملی به شکل اصولی استفاده کنند.
به عبارتی تشکیلات جبهه در تمام اشکال و جریانات آن توان سازماندهی و استفاده از انرژی بهینه مردم ایران را در مبارزه خود برای دموکراسی و آزادی نداشت و در عمل نتوانست از حمایت مردم در برابر توطئه دربار و کودتای معروف 28 مرداد 1332 استفاده نماید. در کنار این هجوم دربار و ویژگی ضعف احزاب و جبهه بود که دربار موفق شد تا فرهنگ نظام سلطه را در جامعه استمرار بخشد. دو حزب دموکرات و جبهه ملی که ماهیت جبهه‌ای و ائتلافی داشتند در عمل مغلوب دربار و جریانهای سنتی استبداد که ریشه در تاریخ سیاسی ایران دارد، شدند. البته جبهه مل سرنوشت دردناک‌تری داشت، چراکه جبهه ملی با وجود داشتن امکانات بزرگ در محاصره گاز انبری قرار گرفت. محاصره‌ای غیرتوافقی که یک بازوی آن حزب توده بود و با دید خوش بینانه به بلوک شوروی به دلیل اشتباه تحلیلی از دولت ملی با آن دولت همراهی نکرد و بازوی دوم آن دربار بود، هر چند نقش دربار با نقش حزب توده، در حمله به دولت ملی و جبهه ملی قابل مقایسه نبود.
جبهه ملی که به لحاظ ایده و جذب جوانان و نیروی سازمانی فعال، مغلوب حزب توده بود، به لحاظ قدرت سیاسی و اجتماعی در نفوذ به ارکان قدرت علی رغم داشتن پایگاه توده‌ای، مغلوب دربار شد. در حالی که این جبهه‌ی دارای نفوذ مردمی و قدرت اجتماعی می‌توانست در انتخابات مجلس هفدهم اکثریت پارلمان را به دست بیاورد.
این ضعفی است که در تمامی احزاب ایران به جز توده وجود داشته و حتی داشتن اکثریت پارلمان هم نتوانسته توان اجرایی لازم را به احزاب اعطا کند. مثلا در انتخابات مجلس ششم 1378 جبهه مشارکت با وجود داشتن اکثریت مطلوب و رسیدن به نوعی از ائتلاف جبهه‌ای به نام جبهه دوم خرداد در عمل فاقد مکانیزم‌های مقبول برای پیش برد برنامه‌های حزبی و جبهه‌ای خود می‌باشد. البته جامعه ایران و شرایط بعد از انقلاب برای رسیدن به دموکراسی به مراتب از شرایطی که جبهه ملی دچار آن بود، مطلوب‌تر شده، ولی بسیاری از مشکلات ساختاری در تقسیم قدرت و موانع اجرایی برای احزاب وجود دارد که نمی‌توانند به عملکرد صحیح در جهت تحقق دموکراسی دست یابند. به خصوص جبهه ملی 13330 و جبهه مشارکت 1378 که با داشتن توان و محبوبیت نسبی به نوعی با قدرت گرفتن افراد آن در دولت سراسری شده بود، ولی متأسفانه بعد از این قدرت گرفتن، مبانی سراسری شدن را در خود تقویت نکردند. در شرایط کنونی که جبهه مشارکت در شهرهای مختلف ایران بیش از حدود 200 دفتر نمایندگی ایجاد کرده، انتظار می‌رود که این جبهه نمود مردمی و ارتباط منطقی و مستمر با اقشار اجتماعی داشته باشد، در صورتی که اکثر شعبه‌ها به واسطه قدرت‌های دولتی و سمت گیری افراد قدرتمند در دولت، به وجود آمده‌اند. به عبارتی حزب به کانال و نردبان قدرت به سوی بالا و نه نردبان قدرت مردم برای مشارکت واقعی، تبدیل شده است. اگرچه جبهه مشارکت همانند جبهه ملی در دوران فعالیت خود عملکرد سیاسی مقبول ارائه داده است، اما با اندکی دقت مشخص می‌شود که جریانات مزبور به جای ایجاد تشکل‌های مردمی و سازمان دادن مردم در درون نهادهای صنفی به ناگزیر به مانند دیگر احزاب در سنت سیاسی جامعه ما حول قدرت سیاسی و کارکرد دولت و نظارت بر آن عمل می‌کنند. البته برای رهایی از این افت، به زمان درازی نیاز است تا در کنار شکل گیری عزم درونی در احزاب برای سازماندهی به سازمان دهی صنفی مستقل از دولت و قدرت هم پرداخته شود.
به خوبی می‌دانیم که در سال‌های 1325-1322 و 1332-1328 چنین شرایطی مهیا نبوده، ولی از سال 1376 فرصت مناسب برای جبهه مشارکت وجود داشته و دارد که در جهت رفع کاستی‌های خود بکوشد. با این حال هنوز قدمی در جهت اصلاح ساختاری مقبول و اصول حزبی و تشکیلاتی که در جامعه ما با موانع فراوانی نیز روبه رو بوده است، برداشته نشده و بررسی تجربه گذشتگان مد نظر آنان قرار نگرفته است.
در این راستا علاوه بر مشکلات فراوان سیاسی و ساختاری، موانع روزمره و توأمان که بر سر تحولات مثبت در جامعه وجود دارد، مزید بر علت می‌باشد. یعنی از موانع بزرگ نهادینه شدن احزاب، عدم توجه به اصلاحات اصولی در ساختار خود، برای پرداختن به اصلاح ساختاری جامعه است. این بی توجهی بسیار بارز شده و در هر دوره‌ای نسبت به شرایط موجود این ضعف قابل لمس است. در حالی که امروزه شرایط اجتماعی جامعه ایران در این مورد و در برخی از این مقولات، مناسب‌تر شده، ولی هنوز اقدامی در جهت نهادینه کردن روابط سازمانی با مردم و استقرار رابطه از پائین به بالا به وجود نیامده است و این در حالی است که احزاب وابسته به قدرت از دیدگاه متمرکز و توتالیتر( تمامیت خواه) نسبت به احزاب و سازمانها جهت ایجاد تأخیر فاز جدی در برقراری دموکراسی و اصول سازمانی استفاده کرده‌اند. به عبارتی چنین جبهه‌هایی نه در خود سازمان اصولی و مقتدر به وجود می‌آورند و نه توان آن را دارند که تشکلات صنفی را که واسطه حزب با مردم هستند، ایجاد کنند. در این راستا جبهه ملی به صنف سازی توجه بیشتری داشت، اما حزب دموکرات قوام و متأسفانه جبهه مشارکت کنونی به هیچ وجه به این مهم توجه نداشتند.
2. احزاب اقتدارگرا
نایره استبداد و تمرکز با تجربه حزبی موافق نیست و در مجموع تحزب را امری تفرقه افکنانه می‌داند و همواره در جهت نابودی آن گام برداشته است. با این حال در مواقعی که به ضرورت، ناچار به قبول تشکیل حزب شده، با حرکتی ضد حزبی در ایجاد اختلال در فرایند مردم سالاری هوشیارانه عمل نموده است.
احزابی مانند ترقی در زمان رضا شاه، حزب ایران نوین و مردم بعد از سال 1341 و حزب رستاخیز در سال 53 و... از جمله احزابی بودند که تا حدود زیادی مخالف احزاب نوع اول بوده‌اند. این احزاب فقط به نیت و قصد اختلال و توقف در روند دموکراسی در ایران به وجود آمدند و به هیچ وجه نیت مثبت احزاب جریاناتی چون جبهه ملی یا جبهه مشارکت را نداشتند، اما به عللی که در بحث موانع ساختاری توسعه سیاسی در رابطه با احزاب برشمردیم، این جریانها در دوران رشد و طلوع خود قدرت را در پای دیکتاتوری ریخته و ستایش گر آن شده‌اند. حزب ترقی به ریاست آقای تدین برای تحکیم اقتدار رضا شاه و رقابت دو حزب ایران نوین و مردم ایران به رهبری هویدا و اقبال برای اثبات اطاعت از اعلی حضرت تشکیل شد و البته با نیل هویدا به سمت نخست‌وزیری و وابسته کردن اتحادیه‌ها و سندیکاهای کارگری و کارمندی بدان حزب، حزب ایران نوین نسبت به حزب مردم برتری یافت، ولی سرانجام به دستور شاه هر دو حزب منحل شد و حزب جدیدی به نام رستاخیز در سال 1353 به منصه ظهور رسید که مفهوم نظام تک‌حزبی را تداعی می‌کرد که بسیار وابسته‌تر از دو حزب دیگر به قدرت مطلقه بود، اما فرصت زیادی نیافت تا در سرسپردگی خود، اقدامی فراگیر در جهت استمرار انسداد دموکراسی را به انجام برساند.
آنچه قابل توجه است این است که این احزاب ضد حزبی، به علت اجرای رسالت و وظیفه ممانعت از برقراری دموکراسی به وسیله قدرت متمرکز موفق عمل نمودند و توانستند که سیکل معیوب روابط میان اصناف و اتحادیه‌ها و سندیکاها را با احزاب مانند خود استمرار دهند و مانع پیدایش نهادهای مستقل مردمی و حافظ منافع طبقاتی- صنفی و تشکلات صنفی در جامعه گردند.
3. احزاب منضبط
جدا از دو جریان حزبی- سازمانی که از آنها یاد کردیم، می‌بایست از حزب توده ایران و عملکرد آن در سال‌های 1320 تا 1334 و سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی خلق و عملکرد آنان در سال 1357 تا 1361 نیز یاد کرد. این سازمانها با تفاوت عمده از جریانات گروه اول و دوم به لحاظ ساختاری دارای برنامه و نظم و ضوابط درونی بودند، ولی به لحاظ ساخت ذهنی دچار مشکلات و نوسانهای متعددی شدند که عامل عمده آن دید کلان نگر آنها بود که آنان را در جایگاه احزاب سیاسی یا سازمانهای متکثر قرار نمی‌داد. بلکه هر یک از آنها در قالب یک سازمان انقلابی با داشتن هدف و برنامه مشخص تلاش داشتند تا کل قدرت سیاسی را صاحب شوند و یا به آن توجه صرف داشتند تا آن را در دست بگیرند و هدف اصلی شان وارد شدن به حلقه قدرت بود و از این روی، سایر خواسته‌ها و نیازهای اجتماعی و برنامه‌های دیگر این احزاب را تحت‌الشعاع قرار می‌داد. از طرفی دیگر دغدغه این جریانات، تحقق آزادی سیاسی به معنای متعارف آن نبود، چرا که آنها بیشتر احزاب دوران اختناق بودند. از همین روی در باور کلان خود به یک دست کردن و هماهنگ کردن قدرت توجه نموده و در این راه بیشتر به هژمونی‌طلبی می‌اندیشیدند و این هژمونی طلبی را حق ایدئولوژی، سازمانی و رهبری سیاسی خود (در دیدگاه و دوران اردوگاهی دنیای بلوکی) می‌دانستند. در کنار این ویژگی‌ها( عامل نظم و تشکل سازمانی) این احزاب و جریانات بر مدار سانترالیزم (تمرکزگرایی) سیر می‌کردند و چون در دوران پلیسی به وجود آمده بودند به لحاظ امنیتی نیز به آن خو گرفته بودند و از طرفی جریاناتی همانند حزب توده در عین باورهای حزبی به لحاظ خودبرتربینی، هر جریان منشعب از خود را تا مرز خیانت و وابستگی و هر جریان مخالف خود را تا وابستگی به آمریکا و غرب متهم می‌کرد و چون در پارادیم تمرکز نگاه بلوکی به جهان نگاه می‌کردند، به مقوله رشد و آزادی و استقلال نهادهای صنفی مستقل از احزاب توجه نداشتند. به عنوان نمونه حزب توده به تشکلات صنفی یاری فراوان رساند، اما در جهت استقلال آنان از دولت و احزاب گام برنداشت.
نظم سازمانی منضبط اما غیر دموکراتیک و بسته، در عمل شرایط پذیرش دیدگاه تنوع و تکثیر را در این احزاب با ایدئولوژی‌های مختلف غیر ممکن می‌کرد. این جریانات جدای از عملکرد مثبت یا منفی‌شان به علت سرکوب شدن، نتوانستند به احزاب مردمی، پارلمانی و قانونی تبدیل شوند.